حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

بیدار...

حالا وقت آپ کردن است......؟

 

تو خوابیده ای و او  و من بیدارم..

چه خاطراتی اینجاست تو این شب ها.....!

نگران!؟

و بده که آدم بدونه همونی که نگرانشه........ْْ!

 

حتّی اگه موقت هم باشه با یکی دیگه خوشه....!

اونم آدمی که معلوم نیست از کدوم سوراخ در اومده.

پستِ دروغگو....

ممنونم آزی گُلبانو... !

 

خیلی... ممنونم که با من هم دردی میکنی..

 

نمی تونم اینارو تو نظرات وبلاگت بنویسم...

 

بدون که الآن دیگه میدونم که برام لا اقل به اندازه ی یه ذرّه هم که باشه

 

نگرانی...!

... بازهم...

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی.. همت کن...

بانو

موس موس های زیبا تر از گذشته و کسی که حالا انگار بیشتر مارا می فهمد

 و میتواند شریک غم های مان باشد...

میتواند....!

من دوستش می دارم من برایش آرزو های خوب میکنم...!

توی احمق عوضی سو استفاده گر از گدوم سوراخ در اومدی...؟

 

چهار تا دوست دارم بهش میگی فکر میکنه چه گُهی هستی...

 

آقای مشهدی..!

ما همچنان به ویزوآلِیشنِ پلِیِر های رایانه ی خود عشق می ورزیم...

 

انگار که اینها دقیقا وجودِ خود ِ من هستند...!

موس موس...!

مدتی ست که به قول خانم آنی احساس موس موس می کنم....!

 

آخه این بانو موس موس کردنم داره دیگه..