-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 01:35
دوست من دوست تو دوست او او آدم شد تو هم کمی آدم شدی ولی در لجن.. و من هنوز همان خر همیشگی هستم و خوشحالم!
-
کمی بخندیم!
جمعه 26 مردادماه سال 1386 02:45
دخترک سال ۸۱ اول دبیرستان بوده!!! و می گوید من فلان وبلاگ را از زمانی که اول دبیرستان بودم می خوانم ( آنهم وبلاگی که آرشیوش از ۸۳ ست!) یعنی همان سالی که هنوز سرویس وبلاگ در ایران وجود خارجی نداشت!! فکر کن چقدر خوشگل می تواند باشد! آدم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 02:05
تو اگه با من باشی قلبت می میره گرمی قلب تورو دستام می گیره چی می شد اگه تورو زودتر می دیدم حالا می بینم تورو ولی خیلی دیره بین ما یه عالمه راه درازه دل من باید با این دوری بسازه... سال ها به دنبال این آهنگ بودم و هیچ کس نداشت همین امروز که یافتمش... دیدم که چقدر بیشتر از هر زمانی به این زمانها می خورد و روز های بعد از...
-
چقدر جذاب است.. خر بودن!
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 02:00
خب.. حالا می توانیم منتظر باشیم... منتظر خریت های جدید .. از خودمان و دیگران شاید!
-
تازه مثل...
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 02:22
خوشحالم عزیزم! تازه الان... مسخره کردنات فحش دادنات هجو نوشتنت شده مثل یک سال پیش من!! خیلی خوشحالم ... تا می تونی مارو بزن!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 01:35
هوای جاده کویری بود.. و من یک اس ام اس دادم به هرکس! گفتم لااقل ترانه ای بگو که با ما بسازد! گفت هنوز سیاوش را زمزمه کن... و من هنوز همانی هستم که هنوز را زمزمه می کنم!!! ها؟آره؟ چه جاده ی بدی بود..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 19:20
این لحظه که محتاج توام جای تو خالی ست .. وقعا وقتی به یکی نیاز داری .. هیچکس بهت سر نمی زنه.. شدیدا احساس می کنم!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 01:44
وقتی دکتر عمران توی دو ترم فقط تونست ۵ واحد بگذرونه... هیچ کس نگفت چرا... یعنی بعضیا گفتن ولی اونایی که باید می دونستن و می گفتن نه...! وقتی عموی دکتر عمران رفت هیچ کس ندانست! وقتی سه ماه بعد مادربزرگ عزیزش رفت هم .. بعضیا فهمیدن.. امّا نه به خاطر اون...!! آره عزیزم به خاطر یک مدعی ..که همیشه مثل خیلی های دیگه فکر...
-
بکن رختو
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 01:49
ببین عزیزم!! به خاطر برگشتن یه دوست دور به یه وبلاگ من هم به اینجا برگشتم .. نمی دانم خاصیت خوبی ست یا بد!! که نمی توانم از خیلی چیز ها جدا شوم!! هر آدمی که حتی یک هفته هم دیده باشمش!! و اینجا... که فکر م کردم دیگر برنگردم..ولی بازم دلم نیومد حذفش کنم.. و حالا... هیچی دیگه اینطوری... نمی دونم بی حجاب تر شدم یا محافظه...
-
عجب است..
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 02:03
کدوم یکی تون جذاب ترین ؟ کدومتون تا ۳ سال دیگه ازدواج نکردین؟ آنی؟ آزی؟ پری کوچک؟ سحر؟ سارا؟ مریم؟ آذرین؟ مرضیه؟ ندا؟ کدومتون شوهر دوست دارین؟ من چرا اینطوری فکر می کنم؟ زیادی فکرم بازه!!!
-
ماه شدگی
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 04:13
دیگر هیچ حرفی برای اینجا نداریم .. اینجا هست. می توانید از آن بهره مند شوید امّا خورشید دیگر در آن نمی تابد! ما ماه شدیم!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 23:12
این دفه واقعا نمی دونم چی بگم !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 02:50
چقدر از مرگ می دونی؟ هیچی! چقدر از من می دونی؟ کم! چقدر از غم میدونی؟ اصلا! چقدر از دروغ؟ همیشه!
-
دروغ گوی ..
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 02:53
گریه تو در میارم! اینم بقیه ش! اگه یک روزم به عمرم بمونه گریه تو در میارم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مردادماه سال 1385 16:57
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت و دردیم!؟ تا چقدر انسانیت داشته باشی .. و گرنه هیچ فرقی نداری و نداره برات!
-
مشهد
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 16:07
مشهد هم گاهی برای خودش جایی میشود! شگفت انگیز! در گیر مشهدی ها شده ایم این روزها!! همه آنها!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1385 00:44
آخه یکی نیست بگه ! تو که سی دی یاهو مسنجر نداری و شب میخوای آن شی چرا ویندوز عوض میکنی؟!!! یکی بیاد با من حرف بزنه اینجا!! مستیم درد منو دیگه دوا نمی کنه!!
-
آخر قصّه که نزدیک شود...!
جمعه 30 تیرماه سال 1385 13:40
به چه جرمی؟ چه گناهی ؟ دل عاشق دل زار؟ من آزاده ی مغرورو ببین تو چطو بنده ی عادت کردی! یادم باشد عادت کنم که به چیزی عادت نکنم!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 تیرماه سال 1385 02:56
اینجا بر تخته سنگ... پشت سرم یک دیوار رو در رو چیزی مرا نمی خواند! سپید نپوشیدم امّا موهایم سیاه بودند و روزگار خودش را تطبیق داد! می فهمی؟ همیشه همه خودشونو با بدی ها تطبیق می دن!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 16:38
عزیز دل من ! دختری که واسه ش خواستگار میاد دلیل این نیست که اون دختر بزرگ شده هنوزم خیلی وقتا جاها واسه دخترای ۱۵ ۱۶ هم خواستگاری میرن! پس اونا هم بزرگ شدن؟ نه عزیزم فکر میکنم بزرگ نشدی..!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1385 00:52
نفس بکش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:31
من دلم سخت گرفته ست از این میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته ، انداخته است چند تن خواب آلود چند تن نا هموار چند تن ناهشیار که به جان هم نشناخته انداخته است... ! چند تن ؟ چند تن مثل تو ..؟ شاید گاهی هم من.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 15:32
تلوزیونتو بنداز..از پشت بوم خونه تو کوچه. آخ سرم احمق تلویزیون جاش تو کوچه ست؟ میخوای تمرین پرتاب کنی یه چیز دیگه بنداز عزیزم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 02:37
شبامو ازم گرفتی گرفتی خوب من! .... اگه یک روزم به عمرم بمونه... میدوونی!!!؟؟؟؟؟
-
وبلاگ
شنبه 24 تیرماه سال 1385 03:24
باورت میشه؟ اشکال نداره نفرین کن عزیزم!!!!! اگه منظور منم!!! فقط آروم باش... ! من از کسی متنفر نیستم ! پارسال هم همین موقع ها بود که من همین طوری .. یه نوشته های آشنا پیدا کردم! شبم( شب خودم! ) به خیر!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 02:49
تو این بیداد پهناور ! ریدم به این زندگی ! من دیگه دچار خریت محض شدم!! تقصیر من نبود عزیزان من! بهتون شب به خیر گفتم! همونم نخواستین
-
رین
شنبه 17 تیرماه سال 1385 03:28
چه جالب ! ؛ بگو از کجا آوردی اون چشای مثل گربه ؛ که حالا واسه ما کلاس میذاری و با یکی که نباید سلام علیک میکنی! عزیزم!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 03:06
عجب فصل بی مرز و پر وحشتی ست عجب خدای بی درد و بی درکی داریم ما....!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 02:25
خب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 01:59
چی بگم وقتی خدا رو دل تنهایی بی لحظه ی من هم پا گذاشت هیچ کسی وقت سفر حتّی یک خاطره ی خوش واسه تنهایی پر قصّه ی من اینجا نذاشت!!! ترانه هایی که در لحظه از ما می آیند و از ما می گویند. خداحافظ عزیزم!