حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

تو اگه با من باشی قلبت می میره

گرمی قلب تورو دستام می گیره

چی می شد اگه تورو زودتر می دیدم

حالا می بینم تورو ولی خیلی دیره

بین ما یه عالمه راه درازه

دل من باید با این دوری بسازه...

 

سال ها به  دنبال این آهنگ بودم

و هیچ کس نداشت

همین امروز که یافتمش...

دیدم که چقدر بیشتر از هر زمانی

به این زمانها می خورد

و روز های بعد از کما ی من...

و حالا ها که ادامه یافته است

-----------

بین ما یه عالمه راه درازه

بانو!!!

 

  اه چقدر شبیه یک عاشقانه ی مبتذل شد ..!!

بیا تا ببینم اون نگاه تورو

 

بیا تا ببوسم روی ماه تورو

 

نمی دونی تو که چه حالی دارم

برای دیدنت من چه بی قرارم...

 

 

هیچی 

 

همینطوری

 

دلم برای خودم تنگ نشده!

برای خدا هم!

وبرای هیچ چیز دیگه .... همه چیز با من هست!

مریم

دختر شبای پاییز می مونم با تو همیشه

واسه من هیچکی تو دنیا مریم خودم نمی شه!

 

مهم نیست که مریم نام هیچکدوم از معشوقه های من از اول زندگی نباشه

مهم انه که این ترانه قشنگه و برای این لحظه چیز خوبیه!

بلاگ اسکای

بالخره بلاگ اسکای بیدار شد!

این تحویل سال بعضی اوقات خوبه ها!......

لا اقل بلاگ اسکایی ها از خواب زمستونی بیدار شدن

و یه تغییری تو سایت دادن!

اگر شعر نبود

شعر میخوانی .......؟ همیشه!

ببین ..!

و بدانید اگر شعر نبود

زندگی .....چیزی کم نداشت

چون نبود که چیزی کم داشته باشه!

غم بود( نوستالوژی)

وقتی که بچه بودم...........

خدا بامن بود

مردم نبودند

غم بود امّا کم بود...

 

ممنونم آزی گُلبانو... !

 

خیلی... ممنونم که با من هم دردی میکنی..

 

نمی تونم اینارو تو نظرات وبلاگت بنویسم...

 

بدون که الآن دیگه میدونم که برام لا اقل به اندازه ی یه ذرّه هم که باشه

 

نگرانی...!

بانو

موس موس های زیبا تر از گذشته و کسی که حالا انگار بیشتر مارا می فهمد

 و میتواند شریک غم های مان باشد...

میتواند....!

ما همچنان به ویزوآلِیشنِ پلِیِر های رایانه ی خود عشق می ورزیم...

 

انگار که اینها دقیقا وجودِ خود ِ من هستند...!

موس موس...!

مدتی ست که به قول خانم آنی احساس موس موس می کنم....!

 

آخه این بانو موس موس کردنم داره دیگه..

 

خسته شدم.........

خیلی..

ولی این دلیل بر ایستادنم نیست.........

تا تو هستی حالا به هر صورتی..!

....

من که با وجود خستگی نمی مونم

بالاخره یه جایی واسه استراحت که هست!

بیداری جدید..!

امشب بعد از مدتها بعد از ساعت ۲ بیدارم و مثل همیشه خدا هست و  آزی...

این جور شبا که بابا به طرز وحشتناکی گیر میده

خوبه برام.... در رو می بندم...

و خیلی مینویسم.. خیلی فکر می کنم....

و البته ارتباطم با افراد بیرون هم خیلی بیشتر میشه..!

وای وای که چقد خوشحالم و..........

و به این خوشحالی های لحظه ای خوشم.....

لحظه هایی که اگر خدا بخواهد میتوانم همیشگیشان کنم......!

من نمی دانم دقیقاً چه میخواهم بگویم...

فقط ای خدا  در همین نزدیکی باش

همچنان که پیش از این...!

کسی هست از طرف من برای او یک سیب سبز ببرد..؟

 

و بگوید از طرف ... تقدیم با عشق

و شعر سیب در دست تو افسانه ی خوش آهنگ را برای او بخواند

خودنویس

همه ی اینا یه طرف.......

این خود نویسه باعث میشه که من دوباره بلاگ اسکای رو دوست داشته باشم

این نشانه ی فرهنگی بودنه.؟؟( نشانه ی خوبیه ها..)

بانوی موسیقی و گل

برای  دیدن تو زندگیمو سر میکنم

هر چی دلت میخواد بگو حرفتو باور می کنم

سنگ صبور تو منم پر از وفا و سادگی

بگو که حرف دلتو به من نگی به کی بگی..

 

خدایی بهتر از من با کی میتونی حرف بزنی...

بانوی موسیقی و گُل.

و خدا حافظی و شاید سلام...

چقد خوب مینویسه...

و من باز هم در حسرت دیدار دوباره ی سبزترین الهه ی آبی...

حالا من هستم و تن رفته به باد

واسه من شعر و سخن رفته به باد

منم و وحشت تردید یه عشق

به گمونم دل من رفته به باد...

...نه...

عشق؟ آره


سارا

روی یک تاقچه ی سنگی

میون دو قاب رنگی

بودن من و تو باهم داره تصویر قشنگی

....

چه عکس هایی . چه روزهایی ...

و چه عکسی من امروز از تو دیدم

و کاشکی تو  لا اقل در ذهن من برای همیشه  همان سارای دوست داشتنی

باقی میموندی...!

من به آزاده هیچی نمیگم...؟

من به آنی هم هیچی نمیگم...

اینا همه به خاطر ترس از تنهاییه

هر چند که میدونم اونا خودشون تنها نیستن و بدون منم  فرقی نمیکنه واسشون

امّامن که تنها هستم بدون اونا...

می بینم تعداد شب زنده دارا زیاد شده

و جرأتشونم همچنین که نصف شبم مینویسن

...

خدا... ندا...

شونه ی کی مرحم هق هقت میشه دوباره

از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره...

کی از سرود بارون قصه برات میسازه

از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه


چه روزا و چه شبهایی

چه تب هایی ... خواندن های زیبایی..!