حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

حرف های من در کُما

در کما نیستم! از بیمارستان مرخص شدم و راهی تیمارستان هستم.. ماجرای آن چهار نفر را می گویم!

کباب مرغ

بدون هیچ تلقینی کباب مرغ به کابوس جدید زندگی من تبدیل شده

جالبه که یه بار بیرونم رفتیم کباب مرغ خوردیم و وقتی اومدیم....

 احتمالاْ روزی که من می میرم هم کباب مرغ داریم!..

یادت بمونه یادت؟

تو مگه غیر از بهم ریختن آدما  کار دیگه ای هم بلدی؟

تازه اگرم فکر میکنی داری طرف بد منو میبینی..... دیگه همینه

اگه بد بودن اینه..... پس من همیشه بدم الکی دلتو خوش نکن

و دلیل......چی؟

از این دوستات بپرس

الف

ب

و......

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

عِرض خود میبری و زحمتِ ما می داری

 تو از زمان میگذری و این خودِ زمان است که؛

 

 تو را عبور میدهد

و تو خانم نویسنده ی ماهی سیاه کوچولو هنوز انقدر کودکی که نمیفهمی

به کما رفتن یه وبلاگ که توش روزی حداقل یه پست نوشته میشه یعنی...

به کما رفتن قلب یه آدم ..


سارای من میگه تو مگر این که با کسای دیگه ای ارتباط داشته باشی

 
وگرنه اینارو نمیشه اصلاح کرد

منم به همین خاطر اومدم اینجا ...

آقای .ب. میره نظرات بی ربط میذاره.... ومن نباید نادرستی ها رو بگم

چون چهار تا شعر مینویسه تو وبلاگش که مال خودشم نیست

و اینکه شاید چهار بار با خانمها.. م. الف. و آلف چتیده  فکر میکنن میشناسنش

سارا گفت کارم اشتباه بوده

 

اما کار اونا هم.....

 

من خسته شدم از این قضیه ها

 

میدونم این قضییه هایی که اینا میسازن که خودشونو بزرگ جلوه بدن

 

همین چیزای عادی که برای من خیلی اتفاق افتاده

و انگار دامون هم نیمخواد من حرفامو بزن

 

انواع اِرور ها در مقابل من ظاهر میشوند تا من به اینترنت وصل نشوم

 

پس من با کامپیوتر بیلیارد بازی می کنم

  خواهم تو شوی محبوب دلم چون نرگس من دیوانه ی من

 

   رویت رخ من ، سویت ره من.....

 

 هنوز نمیدانم این تو کیست؟! برای من....

 

 شاید هم من بدانم..

 

 امّا او نداند...

ترسو چرا خودتو معرفی نمیکنی..........؟!

هو با تواما............

میترسی بخورمت؟

خیلی بد بختی...

به من آنکه بدی آموخت تو بودی عوضی

منو آتیش زد و خود سوخت تو بودی ای خَر ...

وقتی تویی که نمی شناسیشون با هاشون بر خورد میکنی

اولین جمله رو که میگن با خودت میگی عجب آدم با سوادی

ولی متاسفانه اونا فقط همون یه جمله رو میتونستن بگن........

و تو وقتی که با اونا صحبت میکنی و به نقاط و نکات حساس و مهم میرسی..

می بینی هیچی نیستن و فقط به تو گیر میدن و میگن که تو به دیگران گیر میدی....

 قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

//..//

گُم خواهم شد از آن شهر غریب

....

نه به صورتی ها دل خواهم بست نه به سبزها

و خرانی که سر از لاک برون می آرند

و آنها را تنبیه.........

بیچاره   .. خواهم کرد..

به تو گفتم که نخون.............

گفتم آدمای بیظرفیت نخونن

به هر حال اینم خوبه......که خودتو معرفی کردی.......

که اینقدر بی ظرفیتی که نتونستی نخونی...

من هستم هنوز
هنوز گم نشدم ........

هی کثافتا منتظر من باشین

تو چند روز آینده گم میشم

و اون موقع معنی خورشید بی حجابو میفهمین

من اینجا هستم

من از یه جا دیگه اومدم اینجا............

من چند روز دیگه از اونجا گُم میشم.......

تا شاید  بفهمن یه چیزایی رو  اونایی که خواستن من گم شم

من اینجا بسیار بی حجاب تر از اونجا مینویسم


دیگه.............

برو بریم

لطفا افراد زیر ۱۶ سال و افراد بی ظرفیت نخونن نوشته های بعدی منو....